شناخت کوروش جهانگشای ایرانی
نخست میتوان پرسید که؛ چرا باید درباره کوروش صحبت کرد؟ کوروش چه چیزی به ما ایرانیها ارائه میکند که باید برای آن وقت بگذاریم؟
متن حاضر بخشی از سخنرانی اقای دکتر روزبه زرین کوب عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است که در نشست نقد و بررسی کتاب «شناخت کوروش جهانگشای ایرانی» پیرامون اهمیت شخصیت کوروش در جهانیشدن تاریخ ایران و شیوه تاریخنگاری در ایران اظهارنموده است.
کارل یاسپرس، متفکر بزرگ آلمانی در سال ۱۹۴۹ میلادی طرحی برای تدوین تاریخ انسان و جهان ارائه کرد و در آن توضیح داد که تاریخ جهان یک دوره محوری دارد. وی سپس بیان نمود که فاصله بین سالهای ۸۰۰ تا ۲۰۰ پیش از میلاد به اعتقاد او، تاریخ محوری جهان است. چراکه در این دوره تاریخی «لائوتسه» و «کنفسیوس» را در چین می بینیم، «بودا» در هند ظهور میکند و «اوپنیشهها» نوشته میشود. همچنین در این فاصله «اِشقیا» و «اِرمیا» در فلسطین ظهور میکنند. در غرب «هومر» و «افلاطون» و دیگر متفکران بزرگ دیگری در یونان مطرح میشوند. یاسپرس همچنین بیان میکند که در دوران طلایی مزبور، زردشت هم در ایران ظهور میکند (فارغ از این که چقدر از نظر زمان شناختی درست است یا نه چراکه برخی براین باورند که زردشت خیلی پیش از اینها ظهور نمودهاست).
این متفکر برجسته ادامه میدهد که میانه این دوره تاریخی (حدود ۵۰۰ ق.م) محور دوره تاریخ جهان است. تقریبا مقارن زمانیکه کوروش و ایرانیان بابل را تسخیر کردند. البته گرفتن بابل تصرف یک شهر یا یک کشور معمولی نیست. فتح بابل یک سر فصل تازه در تاریخ ایران و بهنوعی تاریخ جهان است. بگونهای که تاریخ جهان از آن به بعد اساسا وارد مرحله دیگری میشود.
باید به این نکته توجه داشت که در این زمان ملت ایران از یک جمعیت کوچک منطقهای و کشور ایران از یک کشور محدود و ناشناخته منطقهای تبدیل به کشوری میشود که جزیی از تاریخ جهانی است و این نکته به نظر بسیار مهم است. چراکه تاریخ جهانی را همه اقوام و ملتها به یک اندازه نساختهاند. سهمی که مثلا چینیها، هندیها، مصریها، یونانیها، ایتالیاییها و در کنارشان ایرانیان دارند، خیلی فراتر از کشورهای دیگر است. این کشورها هستند که تاریخ جهان را ساختهاند و تمدن جهان میراثخوار تمدن این کشورهاست. پس در این میان ایران و ایرانی فرصتی پیدا میکند تا بتواند به عرصه تاریخ جهانی ورود پیدا کند. این کاری است که در دوره خاصی انجام میشود.
شاید به قولی تاریخ محوری یاسپرس از آن سخن میگوید؛ در واقع عملکردی است که کوروش هخامنشی بهنوعی دارد از خودش عرضه میکند. حتی اگر خارج از تاریخ جهانی نیز بنگریم خود مردم ایران و تاریخشان فارغ از ایرانی که همیشه ایران را ساخته و فارغ ز زبانهایی که همیشه در کشور وجود داشته و بکار میرفته یک مجموعه جدیدی ساخته میشود که نام آن «ایران» است. حتی ممکن است با این نام در آن زمان شهرتی نداشته، شاید هم داشته که البته شواهدی در تأیید این رواج با این نام است ولی بههر حال در آن مقطع تاریخی خاص، ایران بهگونهای شناخته میشود که پیشتر وجود نداشته است و یک شناسنامه جدید و تاریخی برای ایران و ایرانی صادر میشود که پیش از آن وجود نداشت و پس از آن نیز همیشه ماندگار ماندهاست.
نکته بسیار مهم درخصوص شخصیت بنیانگذار این حرکت، یعنی «کوروش» وجود دارد که البته مشترک با هر شخصیت بزرگ دیگری که پیرامونش حب و بغض بسیاری وجود دارد، است. هم افسانههایی در تأیید و هم داستانهایی در رد او بیان شدهاست. اما جالب است که از سده ۱۵ میلادی به بعد چهرههایی که از کوروش ترسیم شده، تقریبا دست نخورده به ما رسیدهاست. البته اینکه چطور به ایران و ایرانی رسیده نیز در جای خود حائز اهمیت است. چراکه در تاریخ نگاری سنتی ایرانی، کوروش چندان شناخته شده نیست. منظور از تاریخ نگاری سنتی، چیزی است که تاریخ ملی ما را ارائه مینماید و متنهای سدههای نخستین اسلامی را بیان میکند که تا مشروطه ادامه دارد و از تاریخ پیش از اسکندر یعنی هخامنشیها و مادها اطلاعات چندانی ندارد و یا به گونهای دیگر شناخته شدهاست.
این امر الزاما اشتباه نبوده، بلکه آنان تاریخ ایران را آنگونه که میفهمیدند، مینوشتند. در توضیح این مطلب باید گفت اینطور نبوده که هیچ یک ازمورخین دوره اسلامی آن زمان را نمیشناختند. چراکه اگر کتابهایی چون تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی یا تاریخ حمزه اصفهانی را ورق بزنیم، میبینیم که جالب است نام کوروش به شکلی تحریف شده، بیان شدهاست. نه با عنوان شاهنشاه مقتدری که پادشاه هخامنشیان بوده، چون آنان این اصطلاحات و واژگان را نمیشناختند.
در این بین دو استثنا وجود دارد. ابوریحان بیرونی و ابن خِبری که اینها تنها کسانی هستند که سلسله هخامنشی و کوروش را به درستی میشناختهاند. اما در دوران مشروطه، تاریخنگاری جدید ظهور کرد و ایرانیها روشهای جدید تاریخنگاری غربی را یاد گرفتند و همینطور شروع به خواندن و ترجمه آثار غربی نمودند.
در این زمان ایرانیان با تصویر جدیدی از ایران باستان آشنا و بسیار شگفتزده شدند، چراکه با حجم عظیم اطلاعاتی مواجه می شوند که برایشان عجیب و نو بود. بخشی از این اطلاعات در نتیجه باستانشناختیهای جدید صورت گرفت. خصوصا از قرن ۱۹ میلادی که کتیبهها و الواح پیدا شده و خوانده شدند. در این زمان است که احساس میکنند که تا پیش از این از درون خالی بودند و چیزی از گذشته خود نمیدانستند.
از جمله شخصیتهای تاریخی که در این دوره با او آشنا میشویم، کوروش است. این آشنایی منجر به آن میشود که بیش از آنکه پیشتر ممکن بود، با پیشینه تاریخی و فرهنگی خودشان فکر کنند و درباره آن ملاحظات علمی و کنکاش کنند. این اتفاق از ترجمه آغاز شد و اندک اندک به عرصه تألیف رسید. حتما باید از حسن پیرنیا یاد کنیم؛ چراکه نخستین شخصی است که دوران باستان را به صورت علمی و شناخته شده، آنگونه که در دنیای غرب بود به ایرانیان شناساند، با وجود اینکه [مجموعه کتابهای او] کهنه شده، هنوز بسیار بینظیر و با ارزش است. پس از او نیز کسان دیگری به عرصه تاریخنگاری آمدند و در زمینه تاریخ ایران باستان و تاریخ هخامنشی کارهای ارزشمندی انجام دادند. در عین حال توجه این دوران تاریخی هخامنشی در غرب نیز باب شد. مطالعات هخامنشی مربوط به کوروش در غرب با جدیت پیگیری شد و همچنین تا به امروز نیز پیگیری میشود.
Categories: تازه ترین خبرها
Posted: خرداد ۶, ۱۳۹۵ ۱۸:۳۵
ناشناس
Posted: خرداد ۷, ۱۳۹۵ ۰۹:۳۸
ناشناس