مهرگان
گفتهمیشود ایرانیان باستان تا پیش از دوران فرمانروایی ساسانیان، سرآغاز مهر ماه را نقطه آغازین سال جدید میدانستند، بنابراین مهرگان که امروزه آیینی پائیزی شناخته میشود در آن روزگار جشن آغاز سال نو بودهاست ولی بعدها بتدریج آغاز سال نو یا شروع فصل بهار تطبیق دادهشد.
ایرانیان در دوران باستان بطور معمول روز مشخصی در هر ماه که نام روز با نام ماه همسان بود را جشن میگرفتند. بنابراین میتوان جشن مهرگان یعنی مهر روز از مهر ماه که امروزه مقارن شانزدهم مهرماه هر سال است را در این دستهبندی تصور نمود. جشنهای گوناگون دیگری نیز در سایر روزهای سال مرسوم و معمول بوده که شمار آنها به حدود هفتاد میرسد.
ریشه اسطورهای آیین مهرگان:
آنسان که میدانیم ایزد مهر در آموزههای باستانی ایران، یکی از ایزدان جنگجو و مدافع قلمروی راستی بودهاست. در اسطورهها آمدهاست، در روز مهرگان فریدون به یاری ایزدمهر بر ازدهاک دیو چیره گشت و او را با “گرز گاو سر” در هم کوبید. شاید از همین روی باشد که روحانیون زردشتی هنگامی که به کسوت دینی در میآمدند شبیه این گرز را در دست میگرفتند. در واقع «گرز گاو سر» در این حرکت نمادین، سمبل نبرد اخلاقی با هر چه بدی و ناپاکی در جهان، درنظر گرفته شدهاست.
برخی باورهای کهن برآن است که نبرد میان اوهرمزد و اهریمن در روز مهرگان رخ داده است. میتوان پنداشت که ریشههای اسطورهای مهرگان و نوروز تا حدودی مشترک و نزدیکند. بهاینترتیب که هر دو مرتبط با حوادثی هستند که در آغاز پیدایش جهان رخدادهاست و پیوستگی با تاریخ داستانی و اسطورهای ایران باستان دارند.
در واقع دو جشن نوروز و مهرگان دو قطب سال را میساختند و برابری پاییز و بهار را نشان می دادند. همانگونه که خورشید در موسم بهار به فصل سرما و انجماد پایان میدهد و نوروز بشارت فرارسیدن فصل رویش و زایش است که با تابش و حرارت خورشید میسر میشود؛ در پاییز نیز خورشید وظیقه خود را در بهثمر نشاندن محصولات کشاورزی و زراعی به کمال و تمام رسانده است و مردم پس از برداشت محصولات خود، شادمان و سرخوش به جشن میپرداختند. از این روی مهرگان نشانه رستاخیز و پایان جهان دانسته میشد.
در برخی روایات مورخین عربی آمدهاست که در دوران فرمانروایی ساسانیان در روز مهرگان، پادشاه تاجی که صورت آفتاب در میان چرخی گردان بر آن نقش بسته بود، بر سر میگذاشت و در آیین عمومی برابر مردم حاضر میشد.
هم چنین در روز مهرگان و هنگام برآمدن آفتاب، یکی از سپاهیان در محوطه کاخ سلطنتی میایستاد و فریاد می زد:
“ای فرشتگان بهعالم فرود آیید و شیاطین و بدکاران را بزنید و از دنیا برانید”
حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی درباره جشن مهرگان این چنین سرودهاست:
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر یک ره ایزدی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین،یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می روشن و چهره ی شاه نو
جهان گشت روشن سر ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست ازو ماه مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
ورا بد جهان سالیان پنج سد
که نفکند یک روز بنیاد بد
جهان چون برو بر نماند ای پسر
تو نیز آز مپرست و انده مخور
نماند چنین دان جهان بر کسی
درو شادمانی نبینی بسی
فرانک نه آگاه بد زین نهان
که فرزند او شاه شد بر جهان
ز ضحاک شد تخت شاهی تهی
سرآمد برو روزگار مهی
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر
به مادر که فرزند شد تاجور
نیایش کنان شد سر و تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست
نهاد آن سرش پست بر خاک بر
همی خواند نفرین به ضحاک بر
همی آفرین خواند بر کردگار
بر آن شادمان گردش روزگار
وزان پس بر آنکس که بودش نیاز
همی داشت روز بد خویش راز
نهانش نوا کرد و کس را نگفت
همان راز او داشت اندر نهفت
یکی هفته زین گونه بخشید چیز
چنان شد که درویش نشناخت نیز
دگر هفته مر بزم را کرد ساز
مهان را که بودند گردن فراز
بیاراست چون بوستان خان خویش
مهان را همه کرد مهمان خویش
وزان پس همه گنج آراسته
فراز آورید از نهان خواسته
همه گنج ها را گشادن گرفت
نهاده همه رای دادن گرفت
گشادن در گنج را گاه دید
درم خوار شد چون پسر شاه دید
همان جامه و گوهر شاهوار
همان اسپ تازی به زرین فسار
همان جوشن و خود و ژوپین و تیغ
کلاه و کمر هم نبودش دریغ
همه خواسته بر شتر بار کرد
دل پاک سوی جهاندار کرد
فرستاد نزدیک فرزند چیز
زبانی پر از آفرین داشت نیز
چون آن خواسته دید شاه زمین
بپذرفت و بر مام کرد آفرین
بزرگان لشگر چو بشناختند
بر شهریار جهان تاختند
که ای شاه پیروز یزدان شناس
ستایش مر او را و زویت سپاس
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
ترا باد پیروزی از آسمان
مبادا بجز داد و نیکی گمان
وزان پس جهاندیدگان پیش شاه
ز هرگوشه ای بر گرفتند راه
همه زر و گوهر برآمیختند
به تخت سپهبد فرو ریختند
همان مهتران از همه کشورش
بدان فرهی صف زده بر درش
ز یزدان همه خواندند آفرین
برآن تاج و تخت و کلاه و نگین
که جاوید بادا چنین روزگار
برومند بادا چنین شهریار
وزان پس فریدون بگرد جهان
بگردید و دید آشکار و نهان
هرآن چیز کز راه بیداد دید
هرآن بوم و بر کآن نه آباد دید
به نیکی ببست او همه دست بد
چنانک از ره شهریاران سزد
بیاراست گیتی بسان بهشت
بجای گیا سرو و گلبن بکشت
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد
نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا نام چالوس خوانی همی
جز این نام نیزش ندانی همی
گفتنی است که واژه “مهرگان” که قرین با آیین جشن بزرگ و همگانی با همین نام در ایران باستان بود و بهشکلی کارناوال و نمایشگاههای بزرگ عرضه محصولات امروزی را در ذهن تداعی میکرد، احتمالا شبیه به همین شکل و کارکرد را در دوره ساسانی داشتهاست. از همین روی این واژه به همراه محل اطلاق آن به زبان عربی برده شد و در ابتدا به صورت “صلوجان” و سپس به شکل “مهرجان” درآمدهاست. امروزه واژه مهرجان در زبان عربی به معنی نمایشگاه و کارناوال بزرگ مورد استفاده قرار میگیرد (=fair). مانند “مهرجان الدوبی” که همهساله در کشور کوچک ساحل جنوبی خلیجفارس بهصورت فستیوال خرید برگزار میشود.
Categories: پژوهش های ایران باستان, پژوهش های ایران ساسانی
Posted: مهر ۲۱, ۱۳۹۳ ۰۷:۵۶
ناشناس
Posted: مهر ۲۲, ۱۳۹۳ ۱۶:۲۳
Korosf Foroghan
Posted: مهر ۲۷, ۱۳۹۳ ۰۹:۳۳
admin
Posted: آبان ۲, ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷
ناشناس
Posted: آبان ۲۱, ۱۳۹۳ ۲۲:۰۹
nafise
Posted: آبان ۳۰, ۱۳۹۳ ۰۸:۱۸
احسان
Posted: آبان ۳۰, ۱۳۹۳ ۰۸:۲۲
اخوان
Posted: آذر ۱۲, ۱۳۹۳ ۰۹:۰۸
nazila