خانه پیرنیا
خانه پیرنیا بنای مجلل و زیبایی در حوالی خیابان منوچهری بین خیابانهای لالهزار و فردوسی در تهران است. این بنا علاوه بر آنکه دارای ارزش معماری و تاریخی معاصر است، برای علاقهمندان و دانشآموختگان تاریخ ایران باستان نیز ارزش معنوی بسیاری دارد. چرا که مجموعه کتابهای تاریخ «ایران باستان» حسن پیرنیا در همین عمارت و در روزگار سالمندی و بازنشستگی مرحوم مشیرالدوله به تحریر درآمد.
میرزا نصرالله خان شیرازی، منشی وزارت امورخارجه از کمی دستمزد خود ناراضی بود. یک روز به نشانه اعتراض به دفتر وزارتی نیامد. وزیر سراغش را گرفت. گفتند: قربان قهر کرده و در خانه نشسته. اهمیتی نداد. حاضران را یک به یک برانداز کرد. چشمش به میرزا نصرالله خان نائینی افتاد. لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. شانهای بالا انداخت و گفت: آن نصرالله نباشد، این نصرالله باشد. او از فردا منشی دفتر وزارتی است.
لابد که میرزا نصرالله از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید اما بیشک نمیدانست که در پنجاه سال آینده او و پسرانش، یک بار صدراعظم، چهار بار رییسالوزرا، سه بار رییس مجلس شورای ملی، چهار بار وزیر امورخارجه، هفت بار وزیر عدلیه، دو بار وزیر معارف، سه بار وزیر جنگ، یک بار وزیر تجارت و یک بار وزیر پست و تلگراف خواهند شد.
میرزا نصرالله اهل نائین بود و به یکی از عرفای این شهر به نام میرزا عبدالوهاب نَسَب میبرد. با این که مزار جدش زیارتگاه بود و خانوادهاش بین اهالی شهر احترام خاصی داشتند اما در تنگدستی زندگی میکرد. ادعیهای را که یکی از خواهرانش به خط نسخ مینوشت، به تهران میآورد و به درب خانه بزرگان میبُرد تا تقدیم کند و به فراخور شأن صاحبخانه پولی بگیرد. بعدها در تهران ماندگار و مشغول عریضهنویسی برای بیسوادان شد. از همین راه به خانه دولتمردان راه پیدا کرد تا این که سر از وزارت امور خارجه درآورد.
این که او از منشیگریِ وزارت امورخارجه تا صدراعظمی مظفرالدینشاه در سال ۱۲۸۵چه راهی را طی کرد، داستان دراز دامنی است، اما چنان که [دکتر] محمد ابراهیم باستانی پاریزی گفته، این پیشرفت را مدیون سه سرمایه بزرگ بود: پشتکار یزدیها، زرنگی اصفهانیها و قناعت و بردباری مردم خور و بیابانک؛ زیرا که نائین جایی است بین این سه ناحیه!
میرزا نصرالله خان [نائینی] علاوه بر قدرت سیاسی و کسب القاب مصباحالملک و مشیرالملک و مشیرالدوله، مثل همه دولتمردان آن روزگار، ثروت هنگفتی را دست و پا کرد و البته شایعات زیادی را هم در اطراف خود پدید آورد. اما همه آنچه درباره زد و بندهایش گفتهاند-راست یا دروغ- دستکم به دو دلیل در محاق قرار گرفت: یکی این که به عنوان نخستین رییسالوزرای مشروطه همراهی زیادی با نمایندگان مجلس شورای ملی و دیگر آزادیخواهان نشان داد و بعد از مرگ مظفرالدینشاه حاضر به همکاری با محمدعلیشاه مستبد نشد؛ موضوعی که به شایعاتی درباره مرگ ناگهانی او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی دامن زد.
دیگر آنکه فرزندانش حسن و حسین را به گونهای تربیت کرد که در شمار خوشنامترین رجال سیاسی ایران جای گرفتند و مصدر خدمات بسیار در سیاست و فرهنگ شدند. (علی فرزند دیگر او جوانمرگ شد.) حسن که این گفتار درباره اوست، در نوجوانی برای تحصیل به روسیه رفت. در آنجا ابتدا در مدرسه نظامی ثبت نام کرد و سپس تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد.
بازگویی رویدادهای زندگی شخصی و سیاسی میرزا حسن خان پیرنیا (۱۳۱۴-۱۲۵۲) که مقارن بود با یکی از پرتلاطمترین دورههای تاریخ ایران، نه چیزی است که بتوان در چند سطر خلاصه کرد اما میتوان به مرور خطوط کلی آن پرداخت. او در ۲۶ سالگی و در آستانه جنبش مشروطه، مدرسه عالی علوم سیاسی را تأسیس کرد که در هنگامه خرید و فروش مناصب سیاسی و دیپلماتیک، وظیفه تریبت کادرهای زبده برای وزارت امور خارجه را برعهده داشت.
وقتی در سال ۱۲۸۵ فرمان مشروطه صادر شد، حسن و حسین پیرنیا از معدود کسانی بودند که میتوانستند قانون اساسی مشروطه را به نگارش درآورند – یا به تعبیری قانون اساسی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و بلژیک را متناسب با شرایط ایران ترجمه کنند. بدین سان این دو برادر نقش کلیدی در تدوین قانون اساسی مشروطه و متمم آن داشتند.

حسن که مانند پدرش مشیرالدوله لقب گرفته بود، در سالهای پس از مشروطه تا روی کار آمدن رضا شاه، با چهار بار ریاستالوزرایی ، هفده بار وزارت در کابینههای مختلف و پنج دوره نمایندگی مجلس شورای ملی، در قامت یکی از ارکان اصلی دولتهای مشروطه ظاهر شد و به گونهای رفتار کرد که مورد قبول و احترام همه سیاستمداران روزگار خود بود.
این موقعیت، افزون بر وطن دوستی و پاکدستی او مدیون شخصیت مسالمت جو و محافظهکارش بود که در فضای پرتنش و سرشار از کشمکش آن دوران گاه به “نداشتن جرأت و جسارت کافی” تعبیر میشد و گاه با دستاویز “چون ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله” اسباب هتک حرمتش را فراهم میکرد. با این حال، وقتی پای منافع اساسی ملت در میان بود، نه پا پس میکشید و نه محافظهکاری به خرج میداد.
مشیرالدوله در مقام وزیر امور خارجه در برابر قرار داد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس که ایران را به مناطق تحت نفوذ این دو کشور تقسیم میکرد، ایستاد و آن را قاطعانه رد کرد. بعدها نیز به عنوان رییسالوزرا از پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ که ایران را تحتالحمایه انگلستان قرار میداد، سرباز زد. آنجا هم که خطر تجزیه ایران در کار بود، اگرچه بر مذاکره و مصالحه پای میفشرد اما برای بسط قدرت دولت مرکزی، شدت عمل به خرج میداد؛ ولو این که طرف مقابل میرزا کوچکخان جنگلی یا شیخ محمد خیابانی باشند و ایستادن در برابرشان به حرف و حدیثهای بسیار دامن زَنَد. میگفت: “من و کابینه وزرای من در مجلس شورای ملی در پیشگاه کلامالله مجید قسم یاد کردهایم که اصول مشروطیت را حفظ کنیم. قسم برای این نبود که ملوکالطوایفی در این مملکت تأسیس کنیم…. حالا هرچه میخواهند، بگویند.”
مشیرالدوله با هفت بار تصدی وزارت عدلیه، در نوسازی تشکیلات قضایی نقش مهمی ایفا کرد. اگرچه دادگستری نوین ایران در دوران سلطنت رضاشاه و به همت علیاکبر داور شکل گرفت، اما این مشیرالدوله بود که با نوشتن قانون تشکیلات وزارت عدلیه و قانون اصول محاکمات سنگ بنایش را گذاشت.
با این همه، اوضاع زمانه با اشراف زادگان و تحصیل کردگان دموکرات منشی چون او یار نبود. هرج و مرج سالهای پس از مشروطه و دخالت دولتهای بیگانه، شرایطی را فراهم کرد که در فرجام خود به کودتای ۱۲۹۹ و ظهور رضاخان سردارسپه در صحنه سیاسی ایران رسید. مشیرالدوله نه خلق و خوی سیاسی مدرس را داشت که نطقهای آتشین بکند و توده مذهبی را علیه سردارسپه به میدان بیاورد و نه میتوانست مثل فروغی و تدین و تیمورتاش اصول قانون اساسی مشروطه را زیر پا بگذارد و در برابر حقوق اساسی ملت، جانب قزاق شصت تیر را بگیرد. رضا خان هم با هوش و ذکاوت مثال زدنی خود، نقطه ضعف او را خوب دریافته بود و میدانست که مشیرالدوله با آن تربیت اروپایی و مبادی آداب، توهین به شخصیت خویش را تاب نمیآورد. پس غالبا در برابر او از همین در وارد میشد.
وقتی در سال ۱۳۰۲ چهارمین و آخرین کابینه مشیرالدوله با کارشکنیهای رضاخان سردارسپه سقوط کرد و دو سال بعد نیز سلسله قاجار برافتاد، دوران خانه نشینی آغاز شد؛ دورانی که شاید برای سیاست کشور فاجعهبار اما برای فرهنگ ایران پربار بود. او در خانه نشست و به تألیف کتابهایی چون “ایران باستانی” و “داستانهای ایران قدیم” پرداخت. سترگترین کار مشیرالدوله یا حسن پیرنیا تألیف کتاب “ایران باستان” بود که بیشک در زمره نخستین پژوهشهای علمی ایرانیان درباره تاریخ باستانیشان جای میگیرد. تسلط کامل حسن پیرنیا به زبانهای روسی، فرانسه و عربی؛ و آشناییاش به زبان انگلیسی و اطلاع نسبی از زبان آلمانی – که در اواخر عمر حاصل شد- بر غنای این کتاب افزوده است.
با این حال، جلد چهارم کتاب ایران باستان که به تاریخ ساسانیان اختصاص داشت، برای بازخوانی به استاد سعید نفیسی سپرده شد و به سبب مرگ پیرنیا در ۲۹ آبانماه ۱۳۱۴ از انتشار بازماند. هیچگاه این مجلد را به نام وی منتشر نشد.
کار بزرگ دیگر حسن پیرنیا، تربیت فرزندی است که نامی بلند در سپهر فرهنگ ایران دارد: داوود پیرنیا، مؤسس کانون وکلای دادگستری ایران و بنیانگذار و مدیر برنامه گلها که میراث گرانبهایی را برای موسیقی ایرانی فراهم کرد؛ و این داستانی جداگانه و دراز دامن دارد.
آنچه از مشیرالدوله پیرنیا به یادگار مانده، علاوه بر میراث فکری او و اسناد و لوازمی که نزد خانوادهاش محفوظ است، خانه بسیار مجللی در خیابان لالهزار نو، کوچه پیرنیاست که در وانفسای تخریب آثار تاریخی تهران، در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده و به شکل کمابیش قابل قبولی مرمت و حفاظت شده است. خانه پدر او میرزا نصرالله خان نائینی در همسایگی همین خانه قرار دارد اما به رغم قدمت و نفاست بیشتر، نه تنها به ثبت ملی نرسیده، بلکه به سرعت رو به نابودی میرود. حسن پیرنیا ملقب به مشیرالدوله آثاری چون نخستین کتاب تاریخ ایران باستان، نخستین قانون مدون حقوق بینالمللی به زبان فارسی و از همه مهم تر فرمان مشروطیت را در این خانه نبشته است. مجموعه سه جلدی کتاب ایران باستان اگرچه امروزه به دلیل رشد شتابان دانش و تخصصی شدن پژوهشها و مطالعات تاریخی به شکل آکادمیک و دانشگاهی مانند گذشته مرجع دانشجویان نیست، ولی در زمان خود و حتی چندین دهه پس از آن ارزش علمی بسیار داشته است.
یادداشت فوق توسط آقای حمیدرضا حسینی نوشته و در وبسایت جدیدآنلاین منتشر شده است.
Categories: تازه ترین خبرها
Posted: آبان ۱۶, ۱۳۹۴ ۱۳:۰۹
ناشناس
Posted: آبان ۲۹, ۱۳۹۴ ۲۳:۴۳
ناشناس
Posted: آذر ۴, ۱۳۹۴ ۱۹:۰۰
ناشناس