جزیره خارک
دریانوردان خلیج فارس از دیرباز شرایط جغرافیایی و اقلیمی جزیره خارک را می شناختند و از چندین هزار سال پیش کشتی های آنان در کنار این جزیرۀ صخره ای پهلو میگرفت.
یک معبد یونانی، یک آتشکده، صومعه و کلیسایی نسطوری و مسجدی قدیمی، بقایای اماکن مقدس مردم قدیم خارک میباشد. طی سده ها و هزاره ها پیروان چهارتا از بزرگترین مذاهبی که انسان بر روی این کرهی خاکی به وجود آورده از این جزیره گذشته یا یکی پس از دیگری در آن به سر برده است. از تنوع و تعدد معابد میتوان حدس زد که در ایام گذشته ملل و اقوام گوناگونی بر این تکه خاک ایران میزیسته اند. حتی پیش از میلاد مسیح در اینجا ایرانیها، یونانیها، پالمیریها، عربها، و احتمالا ً هندیها به هم برمیخوردند. میتوان گفت همانند وضعی که اکنون در جزیره حکمفرما است. سرنوشت جزیره خارک به نحوی درخشان نقشی را که عامل جغرافیایی در فعالیت انسان بازی میکند، نمودار میسازد. این عامل که گاه با اعمال آدمی همگامی میکند و گاه سد راه آن است.
کشف راه مستقیم از اروپا به هند از طریق دماغهامیدنیک درسال ۱۴۹۸ میلادی به وسیله واسکودوگاما خلیج فارس را از صورت گذرگاه آبی بزرگ میان دو قاره خارج ساخت و از لحاظ اهمیت تجارتی آن را به راهی درجه دوم تنزل داد.
در سال ۱۳۳۹ خورشیدی، هنگامی که جزیره خارک برای احداث بندر صدور نفت در نظر گرفته شد، یک هیئت باستان شناسی به ریاست پروفسور رومن گیرشمن، باستان شناس شهیر فرانسوی دعوت شد تا در آن جزیره به مطالعات باستان شناسی بپردازد. حاصل آن پژوهش، بعدها در کتابی با نام «جزیره خارک» توسط وی منتشر گردید.
مرور یافته های باستان شناسی در جزیره خارک علاوه بر آنکه می تواند جالب و جذاب باشد، یادی نیز از زحمات پژوهشگر و ایران شناس بزرگ، پرفسور رومن گیرشمن خواهد بود.

پیدایش جزیره
خارک که تقریبا ً ده کیلومتر درازا و چهار تا پنج کیلومتر پهنا دارد جزیره ایست مرجانی، به نظر زمینشناسان یک میلیون سال از عمر آن می گذرد اما بیش از چهارده هزار سال نیست که بر سطح دریا نمودار شده است. قشر سنگی به کلفتی دو تا هفت متر روی مرجان و سطح و همین پشته خود موجب اهمیت جزیره است زیرا شدت جریان باد را که از شمال غربی به جنوب شرقی می وزد و بندرگاهی شرقی خارک را در پناه می گیرد.
جزیره عملا ً زمین باروری ندارد و می توان حدس زد که مردم هوشمند آن جا با ساختن آببندهایی که هنگام بارندگی پر میشد با دقت بسیار کشتزارهای کوچکی درست میکردند. در زمان های دور بیش از دویست چاه کنده بودند که هنوز بیست تایی از آن ها آبی بس خوشگوار دارد. ایران، خود کشوری است که قنات یا کاریز را اختراع کرده است و قنات، نقبی است که آب را از چندین ده کیلومتر بر سطح خاک می آورد. وجود این نقب های طویل مانع تبخیر آب است. ساکنان خارک نیز در دل خاک و صخره قنات حفر کرده اند تا آب را از پای پشته به خلیج ها که چون پلاژهایی در کنار دریا افتاده اند برسانند. هنوز هم میتوان بازمانده باغستان هایی را که زمانی از برکت این آب سرسبز بوده اند به چشم دید.
منابع تاریخی:
منابع تاریخی که از خارک نام می برد قدیم تر از قرن اول پیش از میلاد نیست. ولی بدین دلیل نمیتوان گفت که در اعصار پیشین از وجود آن بیخبر بوده اند. محتملا ً از دیرباز دریانوردان آن را در کار خود گرفته بودند. جزیره می بایست از سه هزار سال پیش از میلاد مسیح جزو قلمرو کشور عیلام بوده باشد زیرا با کشتی بادی فقط سه یا چهار ساعت با بوشهر، بندر مهمی که در کرانه ایران است فاصله دارد و قلمرو عیلام که شوش پایتخت آن بود تا به این قسمت خلیج فارس می رسید زیرا نیم قرن پیش هیئت باستان شناسان فرانسوی در بوشهر خشتهایی یافتند که بر آن ها نوشته هایی درباره پادشاهی عیلام منقوش میباشد.
داریوش کبیر پس از فتح سند در حدود ۵۱۴ پیش از میلاد به دریادار خود سیلاکس کاریاندی که از یونانیان آسیای صغیر بود فرمان داد تا بحریه ای بر روی رود سند تشکیل دهد و راه بین هندوستان و مصر را کشف کند. به نظر می رسد که در این زمان دیگر خلیج فارس . جزیره خارک گذرگاه و جای ناشناخته ای نبوده است. نارک دریادار اسکندر کبیر نیز با بحریه اش از دهانه رود سند حرکت کرد تا به فرات برسد. او از بنادر و نزدیکی کرانه حرکت می کرد تا رابطه خود را با دسته ای از سپاهیان اسکندر که در طول ساحل دریا از هند باز می گشتند از دست ندهد. به هر حال او به جزیرهخارک برنخورد اما به محض رسیدن به مقصد یکی از همراهانش به نام آندرستن را موظف کرد تا کشف خلیج فارس را به پایان رساند. سترابون جغرافی دان و نویسنده قرن اول پیش از میلاد می گوید که آندرستن انتهای خلیج فارس را دور زد و همچنان که پیش میراند و خشکی در جانب راست وی بود تا به جزیره ای به نام ایکار رسید. او در آن جزیره معبد آپولو و یکی از هاتفان آرتمیس توروپل را یافت.
می توان پنداشت که جزیره ای که آندرستن دور زده بود همان خارک (ایکاریوس) میباشد که نام آن در نوشته سترابون مبدل شده است. کناره شرقی خلیج فارس از جزیره، که برای دریانوردان لنگرگاهی ارزشمند میباشد کاملا پیدا است.میتوان مانند شارل پیکار چنین اندیشید که همراهان آندرستن که برای نیایش آرتمیس توروپول – الهه محبوب اسکندر- مدت نسبتا ً درازی در جزیره ماندند نخستین کلنی یونانی در خارک بودند. در جزیرهی همنام ایکاریوس در مجمعالجزایر اژه نیز توروپول را نیایش میکردند.
پلین نویسنده رومی قرن اول میلاد نیز جزیره را به نام آراکیا نامیده است که میتوان در آن به سهولت ریشه نام امروزی را یافت. به عقیده این نویسنده قدیمی «جزیره با کوهی بس بلند وقف نپتون بود» و این توضیح به شناخت آن کمک می کند. برای دریانوردانی که از خلیج فارس میگذشتند کاملا طبیعی بود که معبدی برای خدای اقیانوس برافرازند تا لطف و حمایت وی را به دست آورند.
کلودپتولمه جغرافی دان قرن دوم میلادی به همین نام آراکیا از جزیره یاد کرده و آن را «جزیرهی اسکندریه» دانسته است. این قسمت از نوشته گنگ است. آیا این نام سبب کشف جزیره به وسیله دریانوردان بحریه اسکندر بوده است؟ یا سبب آن است که جزیره می بایست چون پایگاهی برای اکتشاف دریایی تازه ای که اسکندر اندکی پیش از مرگ میخواست آغاز کند به کار گرفته میشد. بنا به فرض دیگری جزیره پایگاه دریایی شهر اسکندریه در سوزیان بوده است و این شهر را اسکندر کبیر که به اهمیت ارتباط سیاسی و تجارتی با هند آگاه بود، در ملتفای دجله و اولائوس (کرخهی امروز) بنا کرده بود. باید یادآور شد که امروز کرخه به علت تغییر مسیر در مرداب های هویزه ناپدید می شود. محل این اسکندریه که اندکی بعد دو بار زیر آب رفت و ویران شد هنوز شناخته نشده است. شهر می بایست در شمال خرمشهر بوده باشد. نمایندگی های تجارتی اسکندریه سوزیان که در کار تجارت با هند اهمیت داشتند باید در جزیره خارک منزلگاهی میداشتند تا از دریانوردی طولانی در کنار ساحل برهنه و از لنگرگاه مستقیم به سوی دهانه خلیج برانند.
آگاهی های ما از روابط تجارتی بین ایران و مغرب زمین در دوران های پیش از میلاد ناچیز است. ولی میتوان گمان داشت که یکی از اشتغالات جانشینان اسکندر رونق بخشیدن به همین روابط بوده است. جز این چگونه میتوان توضیح داد که چطور آنتیوخوس سوم در بازگشت از لشگرکشی خود که تا هند رفته بود در سال ۲۰۴ قبل از میلاد قسمت شمالی خلیج فارس را به دقت مشاهده کرد. در میان پادشاهان سلوکی تنها آنتیوخوس سوم نبود که دست بدین کار زد. آنتیوخوس چهارم نیز اندکی پیش از مرگ به سال ۱۶۴ پیش از میلاد در شمال خلیج فارس بود و چون اسکندریه ویران شده بود امر به تجدید بنای آن کرد و نام آن را آنتیوک گذاشت و او نیز از مغرب این شهر به «اکتشاف» خلیج فارس پرداخت.
منابع کهن و مکتوب درباره خلیج فارس و نقشی که جزیره خارک به عهده داشت نشان می دهند که این قسمت از جهان پیش از دوره امپراطوری رم چه سهمی در مبادلات ایران و مغرب زمین با هندوستان داشته است. دریانوردانی که از خلیج فارس و خارک میگذشتند به هندوستان کشوری دارای ثروتی افسانهوار تولیدکننده ادویه و بر سر راه کالاهای چین راه مییافتند. تحقیقات باستانشناسی در جزیره خارک مؤید همین منابع مکتوب است.
در نوشته های مورخین و جغرافیون قرون وسطی اطلاعات کمی راجع به خارک می توان یافت. مؤلف ناشناس ِ«حدودالعالم» که در ۳۱۶ هجری نوشته شده، از شهر بزرگ و آبادی در خارک سخن میگوید و تأکید میکند مرواریدی که در اطراف جزیره صید میکردند به علت گرانبهایی شهره بود. «یاقوت حموی» جغرافی دان دو قرت بعد جزیره را چون کوه بلندی میداند که از دریا سربرکشیده است و مشخص میکند که از آبادان تا خارک چه مدت راه است و تأکید میکند که مردی خوشدید میتواند از آنجا جنابا (گناوه فعلی) را ببیند.
از زمان «یاقوت» تا آغاز عصر جدید از خارک چیزی نمیدانیم. در قرن شانزدهم پرتغالی ها جزیره را که منزلگاه ماهیگیران و پناهگاه دزدان دریایی بود گشودند و یک نمایندگی تجارتی شعبه هرمز را در آن ایجاد کردند. بعدا ً دزدان دریایی عرب آنان را از آنجا راندند. در ۱۶۶۵ تونو تنها مسافر فرانسوی است که از خارک دیدن میکند. آن چنان که میگوید این جزیره بخشی کوهستان و بخشی هامون است. در آن زمان گندم، جو، خرما و انگور بسیار خوب در آن به حاصل می آمد. چندین چاه با آبی خوشگوار سکنه را سیراب میکرد. صد و پنجاه خانه به هیئتی بسیار بد وجود داشت که بیشتر به کومه های محقر میمانست ولی با این همه هریک دارای چاهی بود.
نزدیک جزیره مروارید صید میکردند و در فصل صید که از اوائل اردیبهشت تا اواخر مرداد به طول می انجامید حدود ۱۰۰ قایق در اطراف جزیره دیده می شد. پادشاه ایران صاحب جزیره بود و حاکمی سوای حاکم بندر ریگ داشت. تمامی سکنه از ماهیگیرانی بودند که با ماهی نمکسود و خرما به سر میبردند. کشتی هایی که به بصره میرفتند به قصد یافتن راهنما در آن جا پهلو میگرفتند.
در ۱۷۵۲ میلادی کمپانی هلندی که مردی پرکار به نام بارون وان نیف اوسن در رأس آن بود به مناسبت اشکالاتی که در روابطش با مقامات حکومتی ترک پیش آمد، بصره را ترک کرد و در خارک مستقر شد. دوران کوتاه فرمانروایی هلندی ها بر این جزیره که جمعیتش به ۱۲۰۰۰ نفر میرسید دوره آبادانی و رونق بود. دزدان دریایی عرب، هلندی ها را نیز به نوبه خود راندند. در ۱۷۶۹ کریمخان زند پادشاه ایران که پایتختش در شیراز بود قراردادی با یک نفر فرانسوی به نام پیرو نماینده کمپانی هند منعقد کرد که به موجب آن فرانسه یک نمایندگی تجارتی در خارک تأسیس کند. ولی پس از شکست قطعی کمپانی، نمایندگی نیز برچیده شد. در ۱۸۰۸ به دنبال روابط تازه سیاسی میان ناپلئون اول و فتحعلیشاه جزیره بار دیگر از جانب شاه ایران به فرانسه واگذار شد. ولی در ۱۸۰۹ بر اثر اقدامات مشترک انگلیس و روس سفارت فرانسه در تهران بسته شد و قرارداد از میان رفت. انگلستان در ۱۸۳۸ جزیره را اشغال و در ۱۸۴۲ آن را تخلیه کرد و در جنگ انگلیس و ایران در ۱۸۵۶ آن را مجددا ً اشغال کرد. بالاخره بنا به عهدنامهی پاریس ۱۸۵۷ جزیره قطعا ً به ایران واگذار شد.
بازمانده های کهن:
قدیم ترین آثاری که هیئت باستانشناسی فرانسوی یافته است دو قبر سنگی مربوط به تقریبا ً هزار سال پیش از میلاد است.
این دو قبر در سنگ کنده شده و هنوز لحد آنها که عبارت از دو تخته سنگ ضربی است حفظ شده است. یکی از قبرها خالی بود. دیگری با دقت گشوده و در آن باز مانده تقریبا ً پانزده اسکلت تشخیص داده شد که آشفته در هم ریخته بودند. این استخوان ها را به وسیله سبدی قیراندود از دخمهی دیگری بدینجا حمل کرده بودند. دفن کردن مردگان در جزیره ای که قبرهای آن را نمی توان در خاک کند بلکه باید در سنگ نقر کرد سبب می شد که اهالی از گورها به دفعات استفاده کنند و استخوان های پیشین را در قبرهای قدیمی تر بریزند. سکه ای رومی که در این مقبره یافت شده نشان می دهد که انتقال اجساد در قرن چهارم یا پنجم میلادی صورت گرفته است.

معبد:
در بدنهی قسمت مرکزی کوه که جزیره را از شمال به جنوب میپیماید، آب، محوطه طشت مانند بزرگی که اطرافش را سنگ فراگرفته گود کرده است. در اینجا چشمه ای بوده که آب آن دریاچه ای تشکیل میداده که بنا به گفته کارشناسان پنجاه میلیون لیتر گنجایش داشته است. چهارده سال پیش بر اثر زلزله ای چشمه کور و آب دریاچه خشک شد.
از دیرباز آدمی در جستجوی آب، خواه چشمه، خواه دریاچه، این عنصر مقدسی که زندگی، تولید و برکت در پی دارد بوده است تا پرستشگاه خود را کنار آن بنا کند. احتمالا ً از دوران های ناشناخته کهن ساکنان جزیره خارک نیز چنین بوده اند. آثاری مربوط به پیش از دوران رسیدن یونانیها به آن جا وجود ندارد. اما چهار دیوار معبد پوزیدون که با سنگ به خوبی ساخته شده هنوز آشکار است. بی گمان سنگ ها را از خارج آورده اند زیرا چنین سنگ خوشرنگی در خارک پیدا نمیشود. سه ردیف سنگچین در جانبی وجود دارد و دو ردیف در جانب دیگر و در دو طرف دیگر تنها یک ردیف. آن ها مستقیما ً روی صخره ای که اندک شیبی دارد و هرگز نکوشیده اند تا سطح آن را هموار کنند نهاده شده اند. در داخل چیزی نیست مگر صفحه ای در جانب شرقی که مانند پله ای کوتاه بر آمده است. در خارج حوضی چهارگوش و عمیق در سنگ کنده شده که یکی از زوایای آن به کناره معبد میرسد. ۱۰۰متر دورتر در شمال آب انباری در دامنه صخره در آورده اند که باید آب باران را در خود جمع کند. زمین خارک آب را فرو نمیخورد.
از عمر این معبد بیخبریم و نمی دانیم به آیین دیگری خدمت کرده است یا نه. اما به طوری که از حفریات برمیآید در قرن چهارم میلادی معبد ویران شد و بر خرابه های آن آتشکده زردشتی بنا به مذهب رسمی ایران ساسانی، ساخته شد. سکهی هرمز که در آغاز قرن چهارم سلطنت میکرد، تاریخ احتمالی بنای مجدد معبد را به دست میدهد. آتشکده از سنگ نتراشیده و ملاط گل ساخته شده و در میانه تالار آن بر محرابی آتش جاوید مقدس میسوخت. همچنان که هنوز هم در آتشکده های پارسیان یزد میتوان همانند آن را دید. سه جانب آتشکده را میدان اجتماع در بر گرفته است.
بنا به مراسم مذهبی زردشتیان تنها موبدان به آتشکده راه دارند. اما به فاصلهی ناچیزی از جایگاه آتش جاوید مقدس، یک چهار تاقی میساختند که چهار ستون و چهار سقف داشت که گنبدی آن ها را میپوشاند. این بنا از چهار جهت باز بود. موبد که باید نماز بگذارد در ظرفی آتشی را که از شعله آتشکده بر افروخته است می آورد و در برابر پیروان که نزدیک چهارتاقی و در زیر آسمان گرد آمده اند. مینهد. بازمانده این چهارتاقی در ۱۰۰متری جنوب آتشکده به وسیله هیئت فرانسوی کشف شد.
در قرن هفتم میلادی و درپی استیلای اسلام بر ایران و تغییر دین ایرانیان، بسیاری از آتشکده های زمان ساسانی تبدیل به مسجد شد. آتشکده خارک نیز چنین شد.در دیوار رو به قبله محرابی برای ادای فرایض دینی مسلمین ساخته شد.
بدین ترتیب در طی تقریبا ً هزار سال معابد سه مذهب از پس یکدیگر در یک نقطه از صخره برپا گردید. با وجود تغییر مذهب و نژاد ساکنان جزیره این مکان پیوسته مقدس بود. چشمه کور و دریاچه خشک شد اما هنوز هم نزدیک خرابه های یادشده مسجدی با بام هرمی شکل که از قرن هشتم میلادی در جنوب غربی ایران شناخته بوده است برپاست . نام این مسجد میرمحمد و گویا آرامگاه یکی از امامزادگان باشد. مردم سواحل خلیج و حتی پاره ای از اقیانوس هند به زیارت آن میآیند. تخته سنگ همواری که در کنار کوه برآمده و به منزله سکوی معابد به کار میرفت برای مردگان نیز چون زندگان جای مقدسی بود.
در بدنهی گرداگرد آن، بیش از هشتاد قبر حفر شده است. پاره ای با مدخل گرد و کمعمق ستودان یا استخواندان بوده است. در حقیقت زردشتیان مانند پارسیان ایران و هند نه میتوانند مردگان خود را به خاک سپارند نه بسوزند و نه به دریا افکنند زیرا به زعم ایشان، این سه عنصر مقدس را با جسد ناپاک نمیتوان آلود. جسد را بر بالای بلندیهای کوه ها مینهادند تا گوشت آن به کلی فرو ریزد و سپس استخوان ها را تراشیده و در استخواندانی مینهادند.
مقبره های بیشماری با مدخل مستطیل شکل نیز وجود دارد که هریک از آنها در مطالعه تاریخ فعالیت ساکنان قدیمی جزیره دارای اهمیت خاص است. نمای دخمهی جنوبی به احتمال قوی مانند بسیاری از مقابر دیگر در دوران اشغال هلندیها خراب شده است. در این زمان قلعه ای در منتهای شمال شرقی بنا شد که شهری مستحکم گرداگرد آن را فرا گرفته بود. کارگران برای بدست آوردن مصالح ساختمانی کافی ستونها و قوائم این دو مقبره بزرگ را اره کردند. نمای دخمهی شرقی تقریبا ً دست نخورده مانده و از آن میتوان به نمای دخمهی جنوبی نیز پی برد. درست مانند نمای منازل همان عصر است. در ورودی در وسط قرار دارد. پنجرهگونه ها با قرنیزهای برآمده و برجستگی های دندانه دار و ستون ها با سر ستون مجموعه ای است که عوامل معماری پارتی و ساسانی در آن نمودار است. به محض ورود به دهلیز در دیوار سه ردیف لوکولی (Loculi) برای جا دادن مرده های عطرآگین دیده میشود. بر هریک از این لوکولیها سنگی چهارگوش نهاده اند. بین دهلیز و طالار مرکزی یک طاق ضربی سهگانه وجود دارد که در مقبرهی بسیار خراب و در مقبرهی شرقی قسمت هایی از آن سالم مانده است. طبق اصل معمول معماری پارتی و ساسانی طاق وسطی بزرگ تر از کناریهاست.
تالار بزرگ مقبرهی جنوبی تزیین شده است. روبه روی مدخل نقش برجسته مدوری به شکل سنگ قبر قرار دارد. گرچه نقش آن زیاد پاک شده معهذا میتوان تشخیص داد که کسی بر بستر لمیده، با آرنجی بر بالشی تکیه زده و جامی به دست گرفته است. در پای او شخص کوچکی را میتوان دید. اشخاص کوچک دیگری خیلی محو در قسمت پایین تشخیص داده میشوند. پشت نقش برجسته در دوجانب سه لوکولی بزرگ وجود دارد. در مدخل اولی مجسمهی فرشته ایست که بر گویی ایستاده و دست خود را به حالت نثار قربانی دراز کرده است. دور قبری که در جانب راست نقش برجسته قرار دارد شاخ و برگ انداخته اند. در سراسر دو دیوار دیگر تالار مرکزی سه ردیف لوکولی کنده شده است.
نقش برجسته موضوع و وضع آن، مجسمهی فرشته بر گوی و لوکولیهایی که در چپ و راست تالار کنده شده همه نشانهی مقبرهی پالمیری است. ترتیباتی که در این مقبره به کار رفته چنان کلاسیک و همسان مقابر دیگر پالمیری است که باید آن را نیز دخمهای از آن پالمیران دانست که احتمالا ً جمعی از آنان در جزیره میزیستند. وجود پایگاه تجارتی پالمیران در خارک گوشهی تاریکی از فعالیت بازرگانی این مرکز بزرگ تجارتی، یعنی پالمیر را در قرن های پیش از میلاد و آغاز عهد میلادی آشکار میکند. کاروان های آنان به بابل، سلوکیه، دجله و از آنجا به شوش میآمد. با وجود چنین پایگاهی در خلیج فارس میتوان حدس زد که امتعه ای که از هند میآمد مانند فلفل و دارچین و پنبه و ابریشم چین در اینجا معامله میشد. این امتعه باید در خارک از کشتی های بحرپیما به کشتیهای اجاری یا متعلق به پالمیری ها بار میشد. سپس مستقیما ً از این جزیره به سوی فرات میراندند و کاروانها امتعهی آنها را به نقاط دورتر به بنادر مدیترانه مانند تیر، سدوم یا بیروت میرساندند. از آنجا مجددا ً بار کشتیها گردیده به مغربزمین مخصوصا ً رم حمل میشد. بدین ترتیب جزیرهی خارک جنوبیترین نقطه تجارت پالمیری ها بود. تجارتی که به حمل و نقل کاروان های آنان فعالیت های بازرگانی را نیز میافزود.
کلیسا و صومعهی نسطوریها:
تعداد مقابر مسیحی که بر مدخل آن صلیبی ساده به شکل صلیب نسطوریها حک کرده اند، نشان میدهد که در عصر ساسانیان (از قرن سوم تا هفتم) جماعت بزرگی از نسطوریان در خارک وجود داشته اند. نخستین مسیحیان ایران در حدود سال ۱۰۰ میلادی میزیستند. در قرن دوم، ایران شش- هفت اسقف نشین داشت و در قرن سوم مرکز مهم مسیحیان ایران، شهر ریو اردشیر در ۱۰کیلومتری بوشهر بود و در نتیجه با کشتی بیش از سه یا چهار ساعت با خارک فاصله نداشت.
تا وقتی که امپراطوری رم به مذهب مسیح نگرویده بود مسیحیان ایران اضطرابی نداشتند. ولی وقتی قسطنطین کبیر به آیین مسیح روی آورد وضع دگرگون شد. مسیحیان ایران میبایست جاذبهی دولت نیرومندی را که مسیحیت مذهب رسمیش بود تحمل کنند. آن ها از نظر سیاسی مورد سوءظن قرار گرفتند. شاپور دوم (۳۷۹-۳۰۹) در ۳۲۹ میلادی زجر و آزار آنان را آغاز کرد و تا سال ۳۶۲ ادامه داد. از طرف دیگر طی جنگهای پیروزمندانه اش در سوریه هزاران تن از مسیحیان آن دیار را به سوزیان، خوزستان امروز، کوچ داده و نوشته های نویسندگان سوری، ما را از شهدایی که گاه بیگاه طی دو قرن زجر و آزار جان میدادند آگاه میکند.
اعلام شورای کلیسایی مسیحیان ایران (۴۲۱) مبنی بر استقلال کلیسای آنان و جدایی از کیسای مغرب میبایست اندک اندک وضع مقامات و روحانیون رسمی ایران را نسبت به آنان تغییر داده باشد. در زمان بلاش ساسانی(۴۸۸-۴۸۴) یک شورای کلیسایی بزرگ نظر قطعی داد که فرقه نسطوری تنها آیین مسیحیان ایران است. (این فرقه به خلاف معتقدین به وحدت طبیعت مسیح، طرفدار سرشت دوگانهی انسانی و الهی عیسی میسح اند). راهبان نسطوری در اداء فرایض الهی حق رقابت با کشیشان نداشتند.
برای کلیساییان تجرد ممنوع شده و تنها صومعه نشینان بدان مجاز بودند. این امر نسطوریها را یک قدم به مزداپرستان، مذهب رسمی ایران نزدیک میکرد زیرا اینان تجرد را دشمن میدانستند.
از آغاز قرن پنجم میلادی وضع مسیحیان ایران به تدریج تغییر کرد. پیش از پادشاهی بلاش خلیفهی شهر نصیبین تحت نظر نیروهای مرزی بود، در دورهی این پادشاه همین مقام کلیسای نسطوری به قسطنطینه فرستاده شد که به سلطنت رسیدن شاهنشاه را (۴۸۴) رسما ً اعلام دارد. طوفان دیرپایی که به ویژه در میان کلیساییان فرقهی نسطوری این همه کشتار کرده بود فرو نشست. مؤمنان به مذهب جدید که در بین آنان حتی اشخاصی معتبر نیز دیده میشدند به زندگانی فارغ از وحشتی دست یافتند. محلهی کفار باید در قسمت شرقی جزیره بوده باشد. این قسمت از باد در امان و پوشیده از گیاه و نزدیک بنادر طبیعی بود که اینان را با مردم ساحل نشین مرتبط میساخت. هنوز هم دهکده در همین قسمت است و در قرن هجدهم قلعه و بارو و محله ساکنین هلندی در همینجا بود. کسانی که جزیره را در آغاز این قرن دیده بودند هنوز هم میتوانستند خرابه های این بنا را بنگردند. اما امروز حتی سنگ های شالوده آنها را نیز نمیتوان یافت. در تمام ادوار گذشته خانه ها همین گونه خراب میشد زیرا این خانه ها بر صخره و از سنگ که مجدداً قابل استفاده است ساخته میشد. خانه های محله ای را تمام خراب میکردند تا جای دیگری باز بسازند. سرنوشت بناهایی که در قسمت غربی خارک ساخته بودند جز این بود. در این جا صخره عریان و بایر و خشک تشکیل نجدی را میدهد که آب کندههایی از آن را بریده است و هیچ چیز بر آن نمیروید. در طول تقریبا ًده کیلومتر پنج شش تک درخت تمامی نباتات این بخش از جزیره است. آنان که در اندیشهی اقامت در اینجا بودند میبایست به خلاف ساکنان قسمت شرقی از دیگران دوری کنند، از برخورد با آنان برکنار بمانند و به مراقبت بپردازند. در حقیقت همینجا کشیشان نسطوری به بهای کوششی بسیار طولانی و رنجبار دِیری با کلیسایی زیبا بنا کردند. این بنا قبری با قطعات بزرگ سنگ تراشیده شده و صحن سهگانه ای دارد که به سبک معماری ساسانی قسمت میانی از جنبیها بزرگتر است.
ستونهای نیرومند که با سنگچین نر و ماده ساخته شده زوایای خارجی صحن را نگه می دارد. بلندی طاقهایی که سه قسمت صحن را میپوشاند محتملا ً میبایست در حدود شش هفت متر بوده باشد. از دهلیز به وسیله پلکان پنج پله ای به قسمت اصلی صحن میرسیدند. در منتهی الیه قسمت مقابل پلکانی چهار پله به محل همسرایان میرسیدند که مکانی مربع شکل و گنبدی بر فراز آن بوده و محراب مستطیل شکل نیز باید سقفی میداشته است. محل محراب در وسط جایگاه همسرایان به شکل دایره ای بود که در خاک گچی کنده بودند و هنوز تکه هایی از میز سنگی تیرهرنگی در آن جا است.
در جانب چپ محل همسرایان خزانه و حوض کوچک زیر آب داری دیده میشود. دیوار ته بیش از ۲٫۵ متر ارتفاع دارد و با توجه به سقف آن این قسمت به صورت حجره ای به نظر میرسد. در طرف راست همسرایان یک جامهخانه و در انتها بستری با زوایای برجسته و مجری اشیاء مقدس وجود داشت. میدانیم که راهبان نسطوری موظف بودند پاره ای از شبها کنار محراب بمانند. در برابر بستر که همیشه با سنگ و گچ ساخته میشود در زاویهی دست راست مجمعه ای دیده میشود که از تنگنای مدخلی به پهنای یک دست در آورده اند. محتمل است که اشیاء مقدس در آنجا نهاده میشد و راهبان با دست کردن در شکاف میتوانستند آنها را لمس کنند. دو پایهی چراغ به شکل دو ستون کوچک نزدیک دو زاویه وجود دارد.
جامهخانه به دالان پهنی راه دارد. در آنجا بازماندهی سه سبو از گل پخته (سفالین) دیده میشود که به مدد قیر بر پایه هایی استوار اند. در اطاق های البسه، خزانهی کلیسا به این دالان باز میشد. در منتهای جنوبی خزانه به بنای جداگانه و کوچکی که احتمالا ً از آن دربانی بود که در ورودی محوطه را میپایید منتهی میشده است. هنگام برداشتن خاک صحن جنبی شمالی، بر اثر کاوش، قبر گچ گرفته ای کشف شد که ده سانتیمتری بالاتر از خاک بود. در این قبر استخوان های درهم ریختهی چهار نفر بالغ جا داشت. معلوم میشود آنها را در اینجا دفن نکرده بلکه از جای دیگری آورده بودند. شاید اینها استخوانهای مسیحیان شهیدی بوده که از ایران آورده و برای تبرک در این کلیسا جای داده اند.

تزیینات:
صحن، جای همسرایان و دیوارهای خارجی و جامهخانه را با گچ اندود کرده اند. مایه اصلی عبارت از یک رشته نقوش هندسی و گیاهی برجسته و گرد است که بالای کنگره هایی رسم شده است. جاهای دیگر چندین برگ خرما به سبک خالص ساسانی قسمت های فوقانی دیوارها را زینت میبخشید. بر درهای میان قسمت های سهگانهی صحن صلیب نسطوری که طرح آن برای نخستین بار تأیید میگردد قرار داشت. تزیینات گلبوته ای مارپیچی و شاخ و برگی موزون ساخته از گچ با تزیینات حجاری شده به بنای ساسانی طاقبستان شباهت بسیار دارد و از همینجا می توان تاریخ بنای صومعه و کلیسا را قرن پنجم یا ششم انگاشت.
پشت محراب دو تالار بزرگ و دراز به موازات یکدیگر ساخته شده. رفهای فراوان به سه ردیف نشانهی آن است که این تالارها کتابخانه بوده است. ملطفهها در این رفها نگهداری میشد. در جهت شرقی کنار کتابخانه تالار مجمع کشیشان بود که از سه جانب دالانهایی آن را احاطه کرده بود. نیمکتی کوتاه در طول چهار دیوار طالار جا داشت. در زاویه شمال مصطبه ای بزرگ و مسندی بود که محتملا ً از آن بزرگتر انجمن بود.
صومعه:
اطراف صحن و جای همسرایان میدانگاه های بزرگی است که به سه جناح صومعه، که خود دیوار خارجی را تشکیل میدهد منتهی میشود. صومعه دارای تقریبا ً شصت حجره است که هریک دارای سه قسمت کوچک میباشد که یکی از آنها جای خواب بود و در آنجا بستری از سنگ و گچ به بلندی ۱۵ سانتیمتر از سطح وجود داشت. تمام درهای ورودی حجره ها به طرف میدانگاه ها باز میشد مگر یکی که دری هم به خارج داشت. محتملا ً در اینجا دربان دیگری به سر میبرد. این در آخر ارتباط با قسمت دیگری را که نزدیک زاویه شمالی صومعه بنا شده و ظاهرا ً در اختیار مقامی بالاتر بود، ممکن میساخت.
خانه های کشیشان:
چند ۱۰۰ متری کلیسا چندین ویرانهی کوچک به فواصل زیاد از یکدیگر دیده میشود. هیئت یکی از آن ها را کاوش کرد. این مسکنی است با چهار اطاق در اطراف راهرویی و چند پستو برای انبار و آشپزخانه. گرداگرد خانه و حیاط دیوار است. قبلا ً گفته شد که کلیساییان نسطوری باید ازدواج میکردند. وضع کلیساییان که با خانواده شان به فاصله ای از صومعه مسکن داشتند و فرایض الهی را فقط در کلیسا میتوانستند به جای آرند، بیشک چنین نیز بوده است.
امور آبیاری و کشاورزی:
تمامی کسانی که در صومعه و خانه های کشیشان میزیستند به صد نفری میرسید که نیازمند آب بودند و باید آن را به دست میآوردند. هوشمندی، بردباری و پشتکار آنان در انجام کارهایی که خرابه های آن بازمانده است اعجاب آدمی برمیانگیزد. آب پای دامنهی غربی پشته از ژرفای مادر چاه قنات یا کاریز به وسیله نقب زیرزمینی و چاههای میان راه با حلقه های باز بدست میآمد. گذشته از آب قنات چاه های دیگری بود که برای آبیاری مزارع خیلی کوچک اهمیت داشت. برای آبکشی حیوانات را به کار میگرفتند بدین ترتیب که طنابی بلند به قرقره ای میبستند حیوان در حالیکه دلوی پُر را بالا میکشید از چاه دور میشد و در بازگشت دلو خالی به چاه فرو میرفت.
برای تهیه کرت های کوچک قابل کشت روحانیان در آبکندها آب بندهای واقعی ساخته بودند. مقداری از گل و لای مناسب کشت در آب راکد فرو مینشست. در جاهایی هنوز دیوارهای دایره شکل دورادور حفره هایی که در تخته سنگ ها کنده اند دیده میشود. در اینجا یک نهال مو کاشته میشد و دیواره میبایست بوته را از باد پناه دهد. انگور این تاک را در خم هایی که در دل سنگ کنده بودند میفشردند و شراب لازم را برای فرایض مذهبی فراهم میکردند. قنات ها پس از گذشتن از صومعه یا خانه های کشیشان در نزدیکی دریا، که هنوز هم میتوان بازمانده باغهای قدیمی را آنجا بازشناخت، ظاهر میشد.
گورستان:
گذشته از قبرهایی که در بدنه صخرهی مجزای جزیره، محل معابد، کنده شده، گورستانهای وسیعی در قسمت شرقی جزیره وجود داشت. این گورستان ها میان محلات مسکونی که به دریا پیوسته بود و پشته ای که جزیره را به دونیم میکرد گسترده شده بود. اندکی از گورها دستنخورده باقی مانده است. اشغال جزیره به دفعات و طی چند هزارسال موجب استفاده مجدد و یا شکافتن پیاپی آنها بوده است. هیئت فرصت یافت ده تایی از این مقابر را که متعلق به گذشته نه چندان دور یعنی محتملا ً اواخر دورهی ساسانی و یا شاید هم بعد از آن بودهف بشکافد. همهی آن ها را در سنگ کنده بودند و لحدهای سنگینی گچ گرفته بر آنها نهاده بودند. مردگان در گور خوابانده شده بودند. در گور مردان چیزی از اشیاء تدفینی یافت نمیشد، اما در گور زنان شیشه های کوچکی بود که احتمالا ً عطر در آن میکردند. جواهرات کمقیمتی مثل حلقه انگشتری ویارهی مفرغی ، یا آینه هایی از همین فلز در آرامگاه ابدی زنان نهاده میشد.
Categories: پژوهش های ایران ساسانی
Posted: بهمن ۱۰, ۱۳۹۳ ۱۵:۴۹
عليرضا